بسیاری از استراتژیستها و صاحبنظران مسائل امنیتی و رسانهای در اراضی اشغالی متفق القول هستند که ضربات تبلیغاتی و ماهوی جبهه مقاومت به تلآویو کمتر از ضربات نظامی-امنیتی جبهه مقاومت به صهیونیستها نیست.
رای ۱۲۰ کشور به قطعنامه ضد صهیونیستی اخیر سازمان ملل متحد و فراتر از آن، حضور گسترده و بیسابقه میلیونها نفر در سرتاسر دنیا در محکوم ساختن جنایات رژیم اشغالگر قدس در نوار غزه، نقطه آشکارساز شکست رسانهای صهیونیسم محسوب میشود.
تسلط لابیهای صهیونیستی بر دستگاههای دولتی، امنیتی و رسانههای غربی سالهاست ادامه دارد.
پس از وقوع عملیات طوفان الاقصی، منظومه رسانهای گسترده صهیونیستها در سرتاسر دنیا، تلاش زیادی برای تصویرسازی کاذب و مجازی و جایگزینی آن با واقعیات و بدیعیات منازعه اخیر در منطقه نمود اما این تصویرسازی حتی از سوی افکار عمومی کشورهای غربی نیز مورد استقبال قرار نگرفت!
نام این پدیده را باید شکست غرب و رژیم صهیونیستی در عرصه روایتسازی گذاشت. دشمنان در عرصه جنگ ترکیبی و شناختی، دستکاری افکار عمومی را به مثابه یک راهبرد کلان تعریف کردهاند.
دستکاری افکار عمومی به معنای جایگزینی پیش فرضها، انگارهها و اصول و ثوابت فکری شهروندان یک جامعه با الگوهای جدید فکری و شناختی است، بنابراین، جنگ تبلیغاتی تنها بخشی از جنگ دشمن علیه افکار عمومی محسوب میشود و اصطلاح درستتر و جامعتری که باید در این خصوص به کار برد، جنگ شناختی است.
در جنگ شناختی، افکار عمومی به گونهای هدف قرار میگیرد که نه فقط تلقی جامعه هدف از یک مفهوم یا واقعیت به چالش کشیده میشود، بلکه باورهای عمیق و اصولی آن جامعه با باورهایی دروغین و کاذب جایگزین میگردد.
بسیاری از استراتژیستها و صاحبنظران مسائل امنیتی و رسانهای در اراضی اشغالی متفق القول هستند که ضربات تبلیغاتی و ماهوی جبهه مقاومت به تلآویو کمتر از ضربات نظامی-امنیتی جبهه مقاومت به صهیونیستها نیست.
اما دلیل این شکست و ناکامی چیست؟ واقعیت امر این است که هر اندازه یک گفتمان و منظومه فکری عمیقتر و با ثباتتر باشد، قاعدتا تلاش یک دشمن برای تغییر اصول و ثوابت آن بیشتر با چالش مواجه خواهد شد.
این قاعده در خصوص ماهیت جبهه مقاومت و اخبار و روایتگریهایی که در خصوص آن صورت میگیرد نیز صادق است.
اکنون در جریان تحولات فلسطین مشاهده میکنیم که با وجود بهکارگیری انواع روشها و ابزارهای دشمن در عرصه جنگ شناختی و ترکیبی، ملتهای منطقه و دنیا به حمایت از فلسطین و قدس شریف به پا خاستهاند.
حتی انگلیس به عنوان اصلیترین کانون پمپاژ جنگ شناختی و رسانهای علیه افکار عمومی کشورها، با حضور بیسابقه مدافعان مقاومت در خیابانهای لندن مواجه شد. پس میتوان صراحتا از شکست جنگ شناختی دشمن در تقابل با گفتمان مقاومت سخن گفت.
طی سالهای اخیر شاهد طرح ایدههایی مانند طرح دو دولتی و پیمان صلح ابراهیم و عادیسازی روابط اعراب و اسرائیل در ذیل چارچوبی منفعلانه و حقیرانه تحت عنوان گفتمان سازش بودیم.
منظومه رسانهای غرب تلاش زیادی در راستای تثبیت گفتمان سازش و در مقابل، تضعیف گفتمان مقاومت در منطقه و جهان صورت داد و در این مسیر، به پیشفرضهایی کاذب مانند شکستناپذیری رژیم صهیونیستی و لزوم نگاه رئالیستی نسبت به تحولات منطقه استناد کرد.
اما اکنون چنین پیشفرضها و مولفههایی به صورت آشکار ابطال شده و متعاقبا، منظومه رسانهای و تبلیغاتی غرب و رژیم صهیونیستی نیز دچار آسیبی جبرانناپذیر گردیده است.
صورت مسئله کاملا مشخص است: استناد به تاکتیکهایی مانند دروغ، تحریف، مبالغه، وارونهنمایی، تمرکززدایی و… در قبال جنگ اخیر غزه، منجر به فربه شدن وزن صهیونیستها نشده است.
قطعا در کنار نتانیاهو و بایدن، رسانههای غربی و صهیونیستی را باید اصلیترین بازندگان تحولات اخیر در منطقه قلمداد کرد. در دوران پسا جنگ غزه، که مترادف با تحقق شکست بزرگ صهیونیستهاست، قطعا رسانههای غربی بیش از پیش اعتبار و قدرت دستکاری افکار عمومی دنیا و حتی کشورهای خود را از دست خواهند داد.
قدرت رصدگری و تشخیص تاکتیکهای رسانهای حامیان رژیم صهیونیستی، به صورت تصاعدی در جهان افزایش یافته و این بدترین خبر ممکن برای واشینگتن و اتحادیه اروپا محسوب میشود.
تشدید آگاهی عمومی نسبت به ماهیت و اقدامات رژیم اشغالگر قدس، هزینههای بازی تبلیغاتی در زمین تلآویو و تطهیر رسانهای این رژیم کودککش و آپارتاید را از بین خواهد برد، قاعدهای که اکنون حتی بیش از هر زمان دیگری به اثبات رسیده است.
نظرات کاربران